یاشیل یاپراق

تبریز ـ آذربایجان

یاشیل یاپراق

تبریز ـ آذربایجان

باقرخان سالار ملی

  

ایمیل مدیر: E-mail:samadmehri@gmail.com

 

 

باقرخان فرزند حاج رضا تبریزی بود. نخست پیشه بنائی داشت و قداره بند نیز بود در جریان نهضت مشروطه به انجمن ایالتی تبریز پیوست و در جنگهای تبریز به نفع مشروطه خواهان فداکاری‌های بسیار کرد و در راه پیروزی مشروطه طلبان دلاوری‌ها نمود.

مدتی کوتاه از طرفداری مشروطه دست کشید اما چن دلاوی ستارخان
را دید که با هفده سوار مردم را تحریک به قیام می‌کند به ستارخان پیوست.

باقرخان فوج سهام الدوله
 را شکست داد. سربازان ملایری را پس از دور روز اسارت به شهر خودشان فرستاد و بارها جلوی حملات سخت دشمنان آزادی و مشروطه را گرفت.

باقرخان جلو پیشروی سپاه انبوه عین الدوله
 را که خود را به دوچی نزدیک ساخته بود تا شهر را به تصرف درآورد گرفت و نگذاشت به پیشروی ادامه دهند.

باقرخان در پیروزی شهر تبریز و غلبه بر قوای استبداد سهمی عمده داشت و در جنگهای هولناکی که از هر سو بر تبریزیان تحمیل می‌شد دلیری‌ها و پایمردی‌های فراوان نشان می‌داد در دمیدن روح دلیری به مجاهدان و با شرکت فعالانه خود در نبرد سهمگین خونین نمونه اعلائی از آزادگی و دلاوری به‌شمار می‌رفت و برای از پا درآوردن دشمن است بابتکارات کم‌نظیری دست می‌زد که یک نمونه آنها دیلاَ با نهایت اختصار آمده است.


یک روز پس از قیام ستارخان در تبریز و با دمیدن روح آزادگی در مردم، باقرخان مجاهدان محله‌های خیابان، نوبر مارالان. کفشدوزان ارمنستان و یجویه عموزین الدین و سایر آزادی طلبان مشروطه‌خواه را گرد هم آورد و برای بیرون راندن رحیم خان وایل غارتگرش حیله و نقشه‌ای جنگی به‌کار برد، زیرا بیشتر مردان مجاهد بوسیله افراد رحیم خان خلع سلاح شده بودند و فقط عده کمی بودند که هنوز تفنگ داشتند، ازینرو باقرخان پیشنهاد کرد نزدیک ظهر مجاهدان سه دسته شوند و هر دسته از یک طرف بباغ شمال که محل هجوم اقامت رحبم خان بود و حمله نمایند، یک دسته از روبرو و دو دسته از یک طرف بباغ شمال که محل هجوم اقمت رحیم خان بود و حمله نمایند، یک دسته از روبرو و دود دسته از دو طرف دیگر بباغ حمله کنند قسمت جنوبی باغ شمال آزاد باشد تا دشمن راه فرار داشته باشد و در پیشاپیش هر دسته مجاهدان تفنگ به دست و آنها که تفنگ نداشتند هر یک بار دو قلوه سنگ به سوی باغ حرکت نمایند.

تیراندازی مجاهدان شروع شد و آنانکه قلوه سنگ داشتند آنها را بهم می‌زدند تا صدایی شبیه شلیک تیر بدهد. افرد ایل رحیم خان سخت دچار هراس شدند و به یکدیگر می‌گفتند مردن تبریز قیام کرده‌اند و فرار فرار بگوش می‌رسید، رحیم‌خان از در جنوبی با اسب گریخت و افرادش در پی او با شتاب هر چه بیشتر می‌گریختند، مجاهدان بی‌اسلحه دست‌رسی باسلحه یافتند.

رحیم خان و مردانش در باغ صاحبدیوان اردوزدند و چند نفر را فرستاد تا از مراغه تفنگ و فشنگ بیاوردند و دو روز بعد به‌سوی دوچی رفت تا سربازان دولتی را با خود همداستان نموده به تبریز مخصوصاَ محله امیرخیز حمله نمایند.

جنگ دولتاین شدت می‌یافت و باقرخان و ستارخان با هم در ارتباط بودند و در مواقع لزوم به‌کمک یکدیگر می‌شتافتند علاوه بر این نظم خاصی در سپاه مجاهدان بوجود آوردند و هر 20 نفر مجاهد را زیر نظر یک نفر سرکرده قرار دادند.

چون مشروطه‌خواهان مجاهد پیروز گشتند انجمن ایالتی آذربایجان به باقرخان لقب سالار ملی و به ستارخان لقب سردار ملی داد.

مخبرالسلطنه پس از پیروزی مشروطه‌خواهان به والی‌گری آذربایجان آمد به‌جای قدرت دانی از کوشش‌ها و از جان گذشتگی‌های ستارخان و باقرخان در روز ورود که مجاهدان باستقبالش رفته بودند نسبت باین دو دلاور آزادیخواه بی‌اعتنایی و سردی بسیار نشان داد و در نها نیز وسایل تبعید این دو قهرمان را به تهران فراهم ساخت در نتیجه باقرخان و ستارخان گرفتار مصیبت‌ها و سرانجام شومی شدند که همه به گردن حاج مخبرالسلطنه
بود. خلاصه اینکه با تحریم مخبرالسلطنه همراه با ستارخان به تهران دعوت گردید عده‌ای از و کلای آذربایجان تا زنجان به استقبال وی و ستارخان آمدند و در قزوین کرج تهران استقبال فراوان از آنها به‌عمل آمد در مجلس لوحه سیمین منقوش به طلا به باقرخان دادند نخست ماهی هزار تومان از طرف دولت مقرری برایش معین و در باغ عشرت آباد مسکن داده شد اما در واقعه تحویل اسلحه به پارک امین‌الدوله رفت و پس از محاصره پارک تفنگش را از روی گرفتند و بعد از مدتی ماهی سیصد تومان ماهانه برایش معین کردند و باقرخان خانه‌ای در خیابان شاهپور اجاره کرد.

چون جنگ جهانی اوْل آغاز گردید دموکرات‌ها و آزادیخواهان دست به مهاجرت زدند و باقرخان نیز بدان‌ها پیوست و با شور و میهن‌پرستی و طرفداری از آلمانی‌ها از تهران رفتند و برای رفتن به بغداد به کرمانشاه رهسپار شدند. و شبی در یک روستای نزدیک قصر شیرین مورد حمله کردها که می‌خواستند اسلحه و اموال آنها را تارج کنند قرار گرفتند و همه آن‌ها را گشتند و حسد آبان را در چاه انداختند و چند روز بعد جسد آنها را زا چاه بیرون آوردند و باقرخان سالار ملی در گمنامی به خاک سپرده شد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد